بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

بهانه ما بهار

یازده ماهه که شدی نوشتم

  امروز در یازدهمین ماهروز تولدت این آخرین باری که ماه به ماه بودنت را شماره میکنم یادش به خیر میگویم به هفته هفته شماره کردنهای بارداریم واعتراف میکنم که از این گذر تند زمان ترسیده ام بهار در آستانه یک سالگیت مرا در آغوش بگیر کوچکم  و اجازه بده مدت ها اغوش کوچکت را داشته باشم من میترسم ازاین فرایند رشد   ٢٩خرداد 92 ...
10 تير 1392

..........پس ازده ماه

    ده ماه میگذرد از روزهایی که درسکوت خانمان صدای گرم بهارآمد و من امروز ناباورانه دختری را نگاه میکنم که:   های های میخندد سراسر خانه راراه میرود با هرریتم اهنگی میرقصد کلمه کلمه حرف میزند(حدود ١٣ کلمه با معنا میگوید) حرف هایم را خوب خوب میفهمد اشیائی را که از او میخواهم برایم میآورد راه رفتن را از بر شده و دویدن را تمرین میکند خودش رابرای ناز کش هایش بخصوص بابایی حسابی لوس میکند هر که را میبیند پیر، جوان، دکتر، مهندس، کارگر، فروشنده، گدا ،رهگذر، دوست،  اشنا،  غریبه و خلاصه هر بنی بشر سریعا درارتباط پیش قدم میشودو انقدر منتظر میشود تا او تعارف بزند تا بپرد در اغوشش ...
3 تير 1392
1